loading...

نزمه

بازدید : 443
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 6:24


ازپشت شیشه سخن از بخت نگاهی نیست
که براوعایق بیرنگ بلور
راه نتواند بست
به زمانی که بلوغ نور
رنگ‌ها را به هماغوشی درباغ فرا می‌خواند .
سخن از بهت مه آلوده چشمانی ست
که پس پنجره بسته به جا می‌ماند .
هرگز بامن بگو : (( وقتی که صدهاصدهزاران سال
بگذشت ،
آنگاه ... ))
اما مگو : (( هرگز ! ))
هرگز چه دوراست ، آه !
هرگز چه وحشتناک ،
هرگز چه بی رحم است ! امکان ازکجا می‌دانید
که مذابی ازفریاد
درگلویی از آتش
خاموش
نمی‌جوشد
درسیه کنجی ازاین تیره شبستان فراموشی ؟
ازکجا می‌دانید
که نخواهد ترکید
ناگهان بغض یتیمانه این خاموشی ؟

نیمه پر لیوان ... پوففففففففففف
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 17
  • بازدید کننده امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 493
  • بازدید سال : 27550
  • بازدید کلی : 33018
  • کدهای اختصاصی